بعضی وقتا یه ایمیلایی به دستم میرسه که دلم میخواد به همه دنیا نشونشون بدم .یکیش اینه...
این شیرماده پس از شکار آهو متوجه می شودکه شکارش بارداربوده، او سراسیمه میشود، نخست تلاش میکند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمیدارد. اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز میکشد، عکاس بعدا پی میبرد که شیر سکته کرده است
یک تیر و دو نشان با تصویری از یک زن باردار محجبهحیوان با وجدان تر است یا صهیونیست!؟
کلمات کلیدی:
اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ .
----------------------------------------------
آتش بر آشیانه مرغی نمیزنند
گیرم که خیمه خیمه آل عبا نبود
کلمات کلیدی:
امروز محمدجواد که از مدرسه اومد و مشغاشو نوشت یه فرصتی شد با هم یه گپ مادر و پسری بزنیم ...ازش یه چندتا سئوال پرسیدم ببینم چی جواب میده بعضیاش جالب بود...
من: ببینم اگه یه پسری تویه خیابون کتکت بزنه چیکار میکنی؟
محمدجواد: بهش میگم این کارو نکن کار بدیه!
من: اگه تو یه اتاق خواب باشی یه دفعه بیدار شی ببینی یه نی نی کوچولو اونجاس و داره گریه میکنه چیکار میکنی؟
محمدجواد: نازش میکنم ... تختشو تکون میدم تا یخوابه.
من: ببینم نی نی کوچولوها اگه گشنه بشن چی میتونن بخورن؟
محمدجواد:پلو با خورش قورمه سبزی و سوپ!!!!
من : اگه بفرستمت نون بخری یکی بهت بگه پولاتو بده ببینم چیکار میکنی؟
محمدجواد:نمیدم.
من:اگه یه بستنی داشته باشی و ببینی یه بچه داره نگاهت میکنه و دلش بستنی میخواد چیکار میکنی؟
محمدجواد:میدم بهش .برای خودم یکی دیگه میخرم.
من:اگه دیگه پول نداشته باشی چی؟
محمدجواد:دوتایی لیسش میزنیم!!!
شب موقع خواب بعد از قصه:
محمدجواد :مامان؟ تو چه آرزویی داری؟
من :اول تو بگو...
محمدجواد: من میخوام بزرگ شدم پلیس بشم با چراغ راهنمایی کار کنم.
من: من دوست دارم من و تو و بابا همگی بریم بهشت...
محمد جواد با ناراحتی: آخه لادانی(همکلاسیشه) میگه من نمیذارم تو بری بهشت!!!
من(در حالی که اگه لادانی مذکور دم دستم بود خفش میکردم):بهش بگو من سیدم اگه سیدا رو اذیت کنی پیامبر(ص) ناراحت میشه اونوقت خدا هم ازت ناراضی میشه ...
محمدجواد با خوشحالی: بهش بگم
من : بعله .پیامبر(ص)پدر شماست .برای همین باید خیلی پسر خوبی باشی.
محمدجواد از ته دل میخندید ... و میگفت بازم میتونم بخندم ...!!!
چه دنیایی دارن این بچه ها.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پسرم خیلی دوستت دارم و خیلی نگرانتم ببخش اگه گاهی سخت میگیرم بهت ...میخوام قوی بار بیای نمیخوام لوس باشی ... میخوام مردی بشی برای خودت مومن و تحصیل کرده و صالح ...
کلمات کلیدی:
اومدیم خونه جدید.
تقریبا مستقر شده ایم....فقط مانده پرده های خانه.
اوضاع و احوال درسهام وخیمه اساسی... تردید دارم تقاضای مرخصی بکنم یا نه....
محمدجواد ما هم کلاس اولی شده با همه شیطنتهای کلاس اولی ها ... دفترش را جا میگذارد... موقع مشق نوشتن عذا میگیرد... مداد قرمزش را تفی میکند و....
امشب بعد از کلی سرو کله زدن با هم چند تا کلمه جدید نوشتم که توانست بخواند بعد هم چند تا جمله ساده را خواند ... دوتایی از خوشحالی همدیگر را بغل کردیم و جیغ کشیدیم(بیچاره همسایه ها حتما فکر میکنند ما دیوانه شده ایم!).
آقای خونه دوباره رفته ماموریت وما تنهاییم .محمدجواد سر شام میپرسید که فردا کی میبردش سوار سرویس کنه؟... دلم براش خیلی سوخت... معلوم بود جمله اش ار سر دلتنگیه...
عاشق سرویس مدرسه شده... دیروز میگفت من چیکار کنم که بتونم راننده سرویس بشم؟گفتم باید خوب درس بخونی !...
---------------------------------------------------------------
آقای خونه عزیزم.
دلم خیلی برات تنگ شده . میدونم اونجا تنهایی و حسابی سرت شلوغه... میدونم کارت خیلی سخت و پر استرسه... برات دعا میکنم تا خدا کمکت کنه و مشکلات کارت به آسونی حل بشه.
عزیزم... وقتی که نیستی خونه به نظرم تاریک میرسد... وقتی نیستی همه چیز بوی دلتنگی میدهد...وقتی که میری من میمونم و مسئولیت زندگی و دلتنگی...
زود برگرد.
شبت به خیر .
خانوم خونه تو
کلمات کلیدی:
اگه یادتون باشه آخر پست قبل گفتم که با آقای خونه داریم رو یه پروژه کار میکنیم ... میخواستم تا نتیجه نداده چیزی درموردش ننویسم ولی الان تو شرایطی هستم که دیگه نمیتونم تحمل کنم...
راستشو بخواین میخوایم خونمونو عوض کنیم ... ما جزو عشایر حساب میشیم البته از نوع آپارتمان نشینش ... توی این 10 سال که با همیم این ششمین اثاث کشیمونه ... هم صاحیخونه بودیم هم مستاجر ...هم بالاشهر هم پایین شهر و هم مرکز شهر...طبقه اول. سوم .پنجم...خونه پر نور . خونه تاریک... خونه بزرگ .خونه کوچیک...محله شلوغ .محله آروم...
خلاصه جاهایه مختلفی رو برای زندگی کردن امتحان کردیم...
چند وقت پیش هم یه آپارتمان خوب با دید فوق العاده پیدا کردیم ...حرفامونو با صاحبخونه زدیم ...قرار بود فردا بریمو کارو تموم کنیم اما...
صاحبخونه دیروز مرد .خدا بیامرزدش پیرمرد خوشرویی بود...
حالا باید دوباره بگردیمو جایی برای زندگی پیدا کنیم... البته ناراحت نیستیم ... همه چیزو سپردیم به خدا... تا چی خیر باشه...
البته بگم که آقای خونه همچنان در ماموریت به سر میبرد و ما دونفر( من و محمد جواد) پذیرای مشتری و مشاوران املاک میباشیم( قابل توجه آقای خونه نازنین که بعدا نگه همه زحمتا رو من تنهایی میکشم . خونه در هر لحظه منظم و عین یه دسته گل میباشد و خانمها میدانند که با وجود یه پسر کوچولو تو خونه این کار چقدر مشکله...).
دلم میخواد یه خونه نوساز بخریم با نور فراوون .سه تا اتاق خواب.آشپزخونه غیر اپن(کلوز؟)یا به عبارتی کلاسیک. دلم میخواد .آپارتمانمون یه اتاق نشیمن هم داشته باشه... و از همه مهمتر دلباز و پر روح باشه... بعضی آپارتمانارو وقتی آدم میره توشون هر چقدر هم که بزرگ باشن اما انگار دیواراش قلب آدمو فشار میده ! نمیدونم اینو حس کردین؟... تو بعضی آپارتمانا یه بویی مثل بوی مرگ میاد...انگار خونه پر از ارواح خبیثه...
حسابی فکرم درگیر کوچ شده...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دفعه قبل که آقای خونه از ماموریت اومده بود به ناخونهام لاک زده بود وقتی خواستیم برای خرید بریم بیرون یه پد لاک پاک کن با خودم بردم تو ماشین و مشغول پاک کردن ناخنهام شدم .
آقای خونه هی اصرار میکرد که پاکشون نکن حیفه......دستاتو بگیر زیر چادر...اما مگه میشه تو خرید دستام زیر چادر باشه؟
چند روز بعد تو یه فضای مادر و پسری و خیلی صمیمانه ...
محمدجواد: مامان؟ عزیز گلم؟
من :بعله...
محمدجواد: اصلا به حرف بابا گوش نکن که میگه لاکاتو پاک نکن ... با ناخن لاک زده نمازت باطله ها ... حرف خدا رو گوش کن نه حرف بابا رو ... فرشته ها ازت دور میشن ها.
من:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای خونه برام یه لپ تاپ خریده ... یه لپ تاپ زرشکی ...
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم.
خوب الهی شکر بعد از مدتها فرصتی دست داد تا یه سری به اینجا (که در واقع یه سری به خودم و افکارمه) بزنم.
اگر جویای احوالات آقای خونه نازنین من باشید باید بگم که خوبه و طبق معمول اونور آب تشریف داره(تا اطلاع ثانوی!!). کار دستش هم به جراحی کشید و بعد از دوماه رفتن و اومدن بالاخره گچشو باز کردن و پینهای داخل دستشو کشیدن.الان خوبه فقط نباید چیز ای سنگین بلند کنه .
خدا خیلی رحم کرد که اتفاق بدتری براش نیوفتاد.
در ضمن من اصلا با ورزش مخالف نیستم اما اولا فوتبال که ورزش نیست !! و دوما برای هر سن و هر وضعیت بدنی ای یه ورزشی خوبه . ما که نباید به اسم ورزش به خودمون صدمه بزنیم...مگه نه؟
ترم قبل 20 واحد برداشتم وچون این ترم معمولا خیلی کوتاهه بخاطر عید و ماه رمضان در نتیجه حسابی به درس خوندن افتادم. خدا رو شکر نمره هام خیلی خوب شد و از نتیجه راضیم.
محمد جواد و تویه یه مدرسه مذهبی (غیر انتفاعی )ثبت نام کردیم. چون تو کلاس خودشون توی مدرسه دولتی هرکلاس اول40 تا شاگرد داشت فکرشو بکنید با این سیستمهای آموزشی که هرروز تغییر میکنه 40 تا بچه کلاس اولی چطوری میخوان باسواد شن
یه چیز دیگه که چند وقتیه میخوام بیام اینجا و در موردش بنویسم این مدارس دولتیه که دم درش یه تابلو زدن و نوشتن مدرسه قرآنیه فلان... و تنها زحمت قرآنی کردنشون همون یه تابلوئه ... تویه تمام مراسمها وجشنهاشونم ارکستر میارن و میزنن و میرقصند ... وچیزی که داره فراموش میشه حتی خواندن لفظی قرآنه چه در مراسمها و چه در سایر اوقات و خبری هم از آموزش و قرآن مداری برنامه ها تو این مدارس نیست ...عوضش کلاس شطرنج و موسیقی وزبان حرکات موزون تا دلتون بخواد!!!!
نمی دونم کی باید رسیدگی کنه ؟یا باید چیکار کرد؟ اصلا منظور از اون تابلوئه چیه؟
تویه همین مدارس مادرایی رو دیدم که معتقد بودن ماهواره دیدن برای پسر بچه ها ضروریه(پناه بر خدا!!!) چون اگه ماهواره نبینند یا مادراشون تویه خونه لباسهای بار جلوشون نپوشند بعدا با دیدن خانمهای بد حجاب دچار مشکل میشن!!!!!!!!!!!!
جاداشت مسئولان آموزش و پرورش گاهی جلساتی میذاشتن تو مدارس و چندتا روانشناس خداترس دعوت میکردن تا سطح فکر مادرا رو ببرن بالا تا به این خانومای کمی تا قسمتی محترم بفهمونن که حریم حجاب و حیا کجاست ... بفهمونن که به بچه ها حیا و تقوا یاد بدن ... وبا این تعلیم غلط ا ین کوچولوهای مستضعفو هل ندن تو بغل شیطون...
تو این مدت که نمینوشتم گاهی خاموش وآهسته میومدم و وبلاگاتونو میخوندم...
با آقای خونه داریم رو یه پروزه مهم کار میکنیم نتیجه که داد میامو براتون در موردش مینویسم فعلا به دعای خیر شما محتاجیم.
یه تحقیق هم میخوام برای جامعه الزهرا بنوسم اگه موضوع جالبی دارین استقبال میکنم.
کلمات کلیدی:
چند وقتیه که آقای خونه سه شنبه ها با همکاراش میره فوتبال تو زمین چمن یک دانشگاه.
دیروز دیدم یکم دیر کرده ...اول خواستم بهش زنگ بزنم ... بعد ترسیدم فکر کنه دارم کنترلش میکنم و از این حرفها ... منصرف شدم ... خودش زنگ زد ... گفت خوردم ز مین و دستم شکسته ...
دستش از محل مفصل مچ شکسته و باید جراحی بشه اما دکترش سرش شلوغه و در نتیجه باید تا شنبه صبر کنه .دستش وحشتناک درد میکنه حتی با گچ و آتل . دیشب برگشت خونه اما تا صبح آه و ناله میکرد و ائمه (ع) رو قسم میداد که کمکش کنن.صبح که کمی دقیقتر نگاه کردم دیدم کاملا انگشت شصتش کج شده . بابام دیشب اومد که تنها نباشیم .امروز هم آقای خونه رو برد که شاید بشه یه جوری عملشو جلو انداخت یا حتی اگه شده تو یه بیمارستان دیگه یا یه دکتر دیگه.
یه عالمه سرزنشش کردم ...گفتم بیفکری ...بیمسئولیتی... مگه بچه ای که میری فوتبال...
خدا خودش کمکش کنه...
کلمات کلیدی:
چهل حدیث هادوی
1? یگانگی خدا
لَمْ یزَلَِ اللهَ وَحْدَهُ لاشیء معه ثُمَّ خَلَقَ الاشیاء بدیعاً و اختار لِنَفْسِهِ اَحْسَنَ الاَسماءِ؛ 1
خداوند از ازل تنها بود و چیزی با او نبود. سپس اشیا را به صورت نو ظهور آفرید و برایخودش بهترین نامها را برگزید.
2? فروتنی
التواضع اَن تعطی الناس ما تُحِبُّ ان تُعطاهُ؛2
فروتنی آن است که با مردم چنان رفتار کنی که دوست داری با تو چنان باشند.
3? نقد پذیری
لبعض موالیه: عاتِبْ فلاناً و قل له ان الله اذا اراد بِعَبْدٍ خیراً اذا عُوتِبَ قَبِلَ 3
امام هادی(ع) به یکی از دوستانش فرمود: فلانی را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بندهای خواهد، هر گاه توبیخ شود، بپذیرد (و در صد جبران نقص براید).
4? جایگاه اجابت دعا
اِنَّ للهِِ بقاعاً یحِبُّ اَن یدْعی فیها فَیستَجیبَ لِمَن دَعاهُ و الحَیرُ منها؛4
همانا برای خداوند بقعههای است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعای دعا کننده را به اجابت برساند، و حائر حسین(ع) یکی از آنهاست.
5? دنیا جایگاه آزمایش
ان الله جَعَلَ الدنیا دار بلوی و الآخره دار عقبی، و جَعَلَ بَلْوَی الدنیا لِثوابِ الاخرهِ سَبَباً و ثوابَ الاخرهِ مِنْ بَلْوی الدنیا عِوَضاً 5
همانا که خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش، و آخرت را سرای رسیدگی، و بلای دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.
6? ستمکار بردبار
اِنَّ الظالِمَ الحالِِمَ یکادُ اَنْ یعضی علیه بِحِلْمِهِ، و انَّ المُحِقَّ السَّفیه یکادُ ان یطْفِیءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفهِهِ 6
به راستی ستمکار بردبار، بسا که به وسیله حلم و بردباری خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا که به سفاهت خود نور حق خویش را خاموش کند.
7? انسان بیشخصیت
مَنْ هانَتْ علیه نَفْسَهُ فلاتَأمَنْ شَرَّهُ 7
کسی که خود را پس شمارد، از شر او در امان مباش.
8? حکمت ناپذیری دل فاسد
اَلْحِکْمَهُ لا تَنْجَعُ فی الطّباع الفاسِدَهِ 8
حکمت، اثری در دلهای فاسد نمیگذارد.
9? خدا ترسی
مَنْ اتَّقی الله یتَّقی، وَ مَنْ اطاعَ لله یطاع، و من اطاعَ الخالق لم یبال سَخَطَ المَخْلُوقین، و مَنْ اَسْخَطَ الخالق فَلییقَنَ ان یحِلَّ به سَخَطَ المَخلوقین؛9
هر کسی از خدا بترسد، مردم از او بترسند، هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هرکه مطیع آفریدگار باشد، باکی از خشم آفریدگار ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار میشود.
10? اطاعت خیرخواه
مَنْ جَمَعَ لَکَ وَدَّهُ وَ رایهُ فَاجْمَعْ له طاعَتَکَ؛10
هر که دوستی و نظر نهاییاش را برای تو همه جانبه گرداند، طاعتت را برای او همه جانبه گردان.
11? اوصاف پروردگار
اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ 11
به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیدهها نگنجد، او با همه نزدیکیاش دور است و با همه دوریاش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نامهایش پاکیزه است.
12? رذایل اخلاقی
اَلْحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ المَقتِ، وَالعُجْبُ صارِفُ عَنْ طَلَبَ الِْعِلْمِ داعٍ اِلی الغَمْطِ وَ الجَهْلِ، وَ البُخْلُ اَذَمُّ اْلاَخْلاقِ وَ الَّطَمَعُ سَجیهٌ سَیئَهٌ؛12
حسد نیکوییها را نابود سازد، و فخر فروشی دشمنی آورد، و خودپسندی مانع از طلب دانش است و به سوی خواری و جهل فرامیخواند، و بخل ناپسندیدهترین خلق و خوی است، و طمع خصلتی ناروا و ناشایست است.
13? خدا، آری. روزگار، نه.
روزی یکی از یاران امام هادی(ع) که بر اثر تصادف با حیوانی صدمه دیده بود، بر آن حضرت وارد شد و با اشاره به زخمهایی که برداشته بود، به روزگار بد میگفت. آن حضرت، خطاب به او سخنی به این مضمون فرمودند: روزگار را ملامت نکن؛ زیرا همه حوادث عالم به دست خداوند است و روزگار هیچ نقشی در پیدایش امور ندارد و غیر خداوند به گونه مستقل در زندگی مردم مؤثر نیستند و نیز فرمودند: «لاتَعُدْ و لاتَجْعَل للایام صنعاً فی حکم الله؛ یعنی برای روزگار اثر و نقشی در حکم خداوند، به حساب نیاور و قرار مده.».
آن شخص با شنیدن سخنان امام?، به واقعیت امر، آگاه شد و توبه کرد.13
14? نتیجه بی اعتنایی به مکر خدا
من اَمِنَ مَکرَ الله و الْیمَ اَخْذِهِ، تَکَبَّرَ حَتی یحِلَّ به قضاؤه و نافَذَ اَمْرُهُ، وَ مَنْ کان علی بینَهِ مِنْ رَبَّهِ هانَتْ علیه مَصائِبُ الدنیا و لو قُرِضَ و نُشِرَ؛14
هر که از مکر خدا و مؤاخذه دردناکش آسوده باشد، تکبر پیشه کند تا قضای خدا و امر نافذش او را فراگیرد، و هر که بر طریق خدا پرستی محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک اید؛ اگر چه (بدنش) قیچی شود و ریز ریز گردد.
15? تقیه
لو قلتُ اِنَّ تارِکَ التَّقیهِ کتارک الصَّلاهِ لَکُنْتُ صادقاً؛15
اگر بگویم: هر کس تقیه را ترک کند، مانند کسی است که نماز را ترک کرده، هر اینه راست گفتهام.
16? شکرگزار و شکر
اَلشَّاکِرُ اَسْعَدُ بِالشُّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَهِ الَّتِی اَوْجَبَتِ الشُّکْرَ لِاَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّکْرَ نِعَِمٌ وَ عُقْبی؛16
شخص شکرگزار به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است؛ زیرا نعمت کالای دنیاست و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.
17? دنیا جایگاه سود و زیان
اَلدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَروُنَ؛ 17
دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برند و دستهای زیان بینند.
18? پرهیز از تملق
قال ابوالحسن الثالثُ(ع) لِرَجُلٍ و قَدْ اَکْثَرَ مِنْ اِفْراطِ الثَّناءِ علیه اَقْبِلْ علی شَأنِکَ، فَاِنَّ کَثْرَهَ المَلَقِ یهْجُمُ علی الظِّنَّهِ و اذا حَلَلْتَ مِنْ اَخِیکَ فی مَحَلِّ الثَّقَهِ، فَاعْدِلْ عَنِ المَلَقِ الی حُسْنِ النِّیهِ؛18
امام هادی(ع) به کسی که در ستایش از ایشان افراط کرده بود، فرمودند: از این کار خودداری کن؛ زیرا تملّق بسیار، بدگمانی به بار میآورد هنگامی که در نزد برادر مؤمنت مورد اعتماد و وثوق هستی، از تملق او دست بردار و حسن نیت نشان بده.
19? جایگاه حسن ظن و سوءظن
اذا کان زَمانٌ العَدْلُ فیه اَغْلَبُ مِنَ الجَوْرِ فَحَرامٌ اَنْ تَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءاً حتی یعْلَمَ ذلک منه، و اذا کان زمانٌ الجَوْرُ اَغْلَبُ فیه من العدل فلیس لِاَحَدٍ اَنْ یظُنَّ بِاَحَدٍ خیراً مالم یعْلَمْ ذلِکَ مِنْهُ؛19
هر گاه در زمانهای عدل بیش از ظلم رایج باشد، بدگمانی به دیگری حرام است، مگر آنکه (آدمی) بدی از کسی ببیند. و هر گاه در زمانی ظلم بیش از عدل باشد، نباید به کسی خوشبین باشد، مگر اینکه به نیکی او یقین کند.
20? زیباتر از زیبایی
خَیرٌ مِنْ الخیر فاعِلُهُ، و اَجْمَلُ من الجمیل قائِلُهُ، و اَرْجَحُ من العلم حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَرِّ جالِبُه، وَ اَهُوَلَ مِنَ الهَوْلِ راکِبُهُ؛20
بهتر از نیکی، نیکوکاری است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدی، عامل آن است، و وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است.
21? توقع بیجا
لاتَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنُ کَدَرْتَ علیه، وَلاَ الْوَفَاء لِمَنْ غَدَرْتَ به، و لا النُّصحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ الیه، فَاِنَّها قَلْبُ غَیرِکَ کَقَلْبِکَ له؛21
از کسی که بر او خشم گرفتهای، صفا و صمیمیت مخواه، و از کسی که به وی خیانت کردهای، وفا طلب نکن، و از کسی که به او بدبین شدهای، انتظار خیرخواهی نداشته باش که دل دیگران برای تو همچون دل تو برای آنهاست.
22? برداشت خوب از نعمتها
اَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ التَمِسُوا الزِّیادَهَ فیها بِالشُّکْرِ علیها، وَاعْلَمُوا اَنَّ النَّفْسَ اَقْبَلُ شَیءٍ لِما اُعْطِِیتْ وَ اَمْنَعَ شَیءٍ لِما مُنِعَتْ؛22
نعمتها را با برداشت خوب از آنها به دیگران ارائه دهید و با شکرگزاری افزون کنید، و بدانید که نفس آدمی روآورندهترین چیز است به آنچه به آن بدهی، و باز دارندهترین چیز است، از آنچه آن را بازداری.
23? خشم بر زیردستان
اَلْغَضََبُ علی مَنْ تَمْلِکُ لَوْمٌ؛ 23
خشم به زیردستان از پستی است.
24? عاق والدین
اَلْعُقُوقُ ثُکْلُ مَنْ لَمْ یثْکَلْ؛ 24
نافرمانی(فرزند از پدر و مادر) مصیبت مصیبت نادیدگان است.
25? تأثیر صله رحم در طول عمر
اِنَّ الرَّجُلَ لَیکُونَ قَدْ بَقِی مِنْ ثَلاثون سَنَهً فَیکُونَ وُصُولاً لِقَرابَته وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُها الله ثَلاثه و ثلاثین سَنَهً، وَ إنَّهُ لَیکُونَ قَد بَقِی مِنْ أََجْلِهِِ ثَلاثٌ و ثلاثون سَنَهً فیکون عاقّاً لِقَرابَتِهِ قاطِعاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُها الله ثلاثَ سنینَ؛25
چه بسا شخصی که مدت عمرش سی سال مقدّر شده باشد، اما به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33سال برساند، و چه بسا کسی که مدت عمرش 33سال مقدر شده باشد، ولی به سبب آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
نتیجه عاق والدین
اَلعُقُوقُ یعَقِّبُ القِلَّهَ اِلَی الذِّلَّه؛26
نارضایتی پدر و مادر، کمی روزی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت میکشاند.
27? بیطاقتی در مصیبت
اَلْمُصِِیبَهُ للِصّابِرِ واحِدَهٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتانِ؛27
مصیبت برای صابر یکی است و برای کسی که بیطاقتی میکند، دوتاست.
28? همراهان دنیا و آخرت
اَلَنَّاسُ فی الدنیا بالاموالِ و فیالاخره بالاعمال؛ 28
میزان ارزیابی مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.
29? شوخی بیهوده
اَلْهَزْلُ فُکاهَهُ السُّفَهاءِ وَصَناعَهُ الْجُهّالِ؛29
مسخرگی، تفریح سفیهان و هنر جاهلان است.
30? زمان جان دادن
اَذُکُرُ مَصْرَعَکَ بَینَ یدَی اَهْلِکَ و لا طَبِیبٌ یمْنَعُکَ و لا حَبیبٌ ینْفَعُکَ؛30
وقت جان دادنت را نزد خانوادهات یاد کن که در آن هنگام طبیبی نیست که جلوی مرگت را بگیرد و نه دوستی که به تو نفع رساند.
31? نتیجه جدال
اَلمِراءُ یفْسِدُ الصَّداقَهَ القَدِیمَهَ وَ یحِلِّلُ العُقْدَهَ الوَثیقَهَ وَ اَقَلُّ ما فیه اَنْ تَکُونَ فیها الْمُغالَبَهُُ وَ الْمُغالَبَهُ اُسُّ اَسْبابِ القَطِیعَهِ؛31
جدال، دوستی قدیمی را تباه میکند و پیوند اعتماد را میگشاید و کمترین چیزی که در آن است، غلبه بر دیگری است که آن هم سبب جدایی است.
32? درک لذت در کاستی
اَلسَّهَرُ اَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الجُوعُ یزِیدُ فی طِیبِ الطَّعامِ؛32
شب بیداری، خواب را لذت بخشتر، و گرسنگی گوارایی غذا را زیاد میکند.
33? اسیر زبان
راکِبُ الحَروُنِ اَسیرُ نَفْسِهِ، وَ الجاهِلُ اَسِیرُ لِسانِهِ؛33
کسی که بر اسب سرکش سوار است، اسیر هوای نفس خویش و نادان اسیر زبان خوش است.
34? تصمیم قاطع
اَذْکُرْ حَسَراتِ التَّفْرِیطِ بِاَخْذِ تَقْدیمِ الْحَزْمِ؛34
افسوس خوردن کوتاهی در انجام دادن کار را، با تصمیمگیری قاطع جبران کن.
35? خشم و کینهتوزی
اَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ وَ العِتابُ خَیرٌ مِِنَ الحِقدِ؛35
سرزنش و تندی کلید کم مهری است، و سرزنش بهتر از کینه توزی است.
36? ظهور مقدّرات
المقادیرُ تُرِیکَ ما لم یخْطُرْ بِبالِکَ؛36
مقدرات چیزهایی را بر تو نمایان میسازد که به فکرت خطور نکرده است.
37? خودخواهان مغضوب
مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ علیه؛37
هر که از خود راضی باشد، خشمگیران بر او زیاد خواهند بود.
38? تباهی فقر
اَلْفَقْرُ شِِرَّهُ النَّفْسِ وَ شِدَّهُ الْقُنُوطِ؛38
فقر مایه آزمندی نفس و سبب ناامیدی زیاد است.
39? راه پرستش
لو سَلَکَ النّاسُ وادِیاً وسیعاً لَسَلَکْتُ وادِی رَجُلٍ عَبَدَ اللهَ وَحْدَهُ خالصاً؛ 39
اگر مردم به راههای گوناگون روند، من به راه کسی که تنها خدا را خالصانه میپرستد، خواهم رفت.
40? آشکار نکردن برنامهها
اِظْهارُ الشی قبل اَنْ یسْتَحْکِمَ مُفْسِدَهٌ له؛ 40
آشکار کردن هر کاری پیش از آنکه به سامان برسد، آفت آن کار است.
——————————————————————————–
منابع:
[1] . بحارالانوار، ج54، ص83.
[2] . الکافی، ج2، ص124؛ وسائل الشیعه، ج15، ص273، ح20497.
[3] . وسائل الشیعه، ج2، ص18؛ مستدرک، ج4، ص474، ح9577.
[4] . بحارالانوار، ج98، ص113.
[5] . همان، ج75، ص365.
[6] . تحف العقول، ص298.
[7] . بحارالانوار، ج72، ص300.
[8] . همان، ج75، ص370.
[9] . بحارالانوار، ج68، ص182.
[10] . همان، ج75، ص365؛ تحف العقول، ص483.
[11] . بحارالانوار، ج4، ص303، باب 4.
[12] همان، ج69، ص199.
[13] . وسائل الشیعه، ج7، ص509؛ بحارالانوار، ج56، ص3.
[14] . تحف العقول، ص483.
[15] . وسائل الشیعه، ج16، ص211.
[16] . بحارالانوار، ج71، ص417.
[17] . همان، ج75، ص366.
[18] . همان، ج70، ص295.
[19] . همان، ج75، ص370، باب 28.
[20] . همان.
[21] . همان.
[22] . همان، ج75، ص370، باب28.
[23] . همان.
[24] . مستدرک، ج15، ص194؛ بحارالانوار، ج75، ص369، باب28.
[25] . بحارالانوار، ج71، ص103.
[26] . همان، ج75، ص318، باب28.
[27] . مستدرک، ج2، ص445؛ بحارالانوار، ج75، ص368، باب28.
[28] . بحارالانوار، ج75، ص368.
[29] . همان، 369.
[30] . همان، ص370.
[31] . همان، ص369.
[32] . همان، ص379.
[33] . همان، ص369.
[34] . همان، ص370.
[35] . همان، ص369.
[36] . همان، ص379؛ اعلام الدین، ص311.
[37] . بحارالانوار، ج75، ص368.
[38] . همان، ص368.
[39] . همان، ج67، ص112.
[40] . تحف العقول، ص457.
برگرفته از تبیان مبلغین http://tebyan-mobaleghin.ir/?p=1352
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: