سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گرامی ترین عزّت، دانش است، زیرا با آنشناخت معاد و معاش به دست آید و خوارترین خواری، نادانی [امام علی علیه السلام]

 

آقای بساز بفروش محترم ...مهندس گرامی...معمار نازنین...این دیوارهای مشترک بین واحدها را کمی ضخیمتر در نظر بگیرید...

خدا را در نظر بگیرید...

قیامت نزدیک است...

لااقل بگذارید مردم این چند روز عمر آسایش داشته باشند.

همسایه نازنین ما وقتی که شبها در اتاق خوابش عطسه میکند ...من در تختخوابم از جا میپرم ...گویی او وهمسرش هم در اتاق خواب من و آقای خانه میخوابند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 90/11/30:: 10:1 صبح     |     () نظر

                              

              

    

    

 

                    جشن پیروزی انقلاب بر همه مبارک.

 

                                  

 

              

 

 

         

            

           

                

           

      


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 90/11/22:: 12:31 صبح     |     () نظر

 

همچنان آقای خونه نیست و ماتنهاییم.

دیشب مامانم اینا سرزده اومدن خونهمون و کلی ذوق زدمون کردن بنده خدا ها شام هم گرفته بودن حتی میوه هم خریده بودن...

تو خونه همهچی داریم ..فقط تنهایی... تنهایی طولانی...

مسنجرمون وصل نمیشه ایمیلامونم نمیتونیم ببینیم نمیدونم اینتر نت چش شده...

زنگ زدم به آقای خونه...اونم دلش تنگ شده بود...چاره ای نیست باید تحمل کنیم... به قول خودش که میگه"چیکار کنم شغلم اینجوریه.مگه شوهر مهندس نمیخواستی؟"

حدود 20 روز پیش فرشا رو دادیم فرش شویی .وقتی فرشا رو آوردن یکیشو باز کردیم بعد دوباره لوله کردیم و دوتاشونو گذاشتیم کنار دیوار تا دم عید پهنشون کنیم که تمیز تمیز باشن.بعد من رفتم جامعه الزهرا  و آقای خونه امارات و محمدجواد هم خونه مادربزرگش.امروز  اتفاقی رفتم سراغشون دیدم بعضی جاهاشون لکه های سیاه داره ...شروع کرده بودن به کپک زدن ...فرشارو یه کمی مرطوب پیچیده بودن تویه پلاستیک ..ماهم که تحویل گرفتیم پرسیدیم خشک شدن یا نه ...فرش شورها هم گفتند ...خشک خشکن مطمئن باشید... اطمینان الکی همانا و کپک زدن فرشها همانا... حالا پهنشون کردم (با یه مصیبتی ...)ببینم چی میشه.

پریشب موقع خواب قصه حضرت آدم و حضرت حوا رو برای محمدجواد گفتم  که شیطون گولشون زد و قسم دروغ خورد و از درخت سیب خوردن واز بهشت رانده شدن...وما بچه هاشونیم ...باید گول شیطونو نخوریم تا بتونیم برگردیم بهشت...محمدجواد با یه حال عجیبی گفت "مامان مادیگه نمیتونیم بریم بهشت"...پرسیدم چرا؟...گفت "آخه مامان من یه سیب از تو یخچال خوردم!!". 

                                                     

آقای خونه عزیزم.

خونه بدون تو هیچ صفایی نداره .دل و حوصله هیچ کاری رو ندارم حتی خرید کردن. امیدوارم زودتر کارت تموم شه و برگردی.

عزیزم اینارو نمینویسم که فقط یه نامه معمولی باشه .متوجه شدم که وقتایی که از هم دوریم بیشتر نسبت به هم مهربون میشیم وتموم هم و غممون اینه که کنار هم باشیم ...

نکته مهمی که میخوام بگم اینه که باید بیشتر قدر لحظه های باهم بودنمون بدونیم...

دلم میخواد وقتی که برگشتی این برگشتن یه تولد دوباره برای زندگیمون باشه ...بیشتر برای همدیگه وقت بذاریم ...کمتر بدخلقی کنیم ...کمتر غر بزنیم...عاشقتر باشیم.برای خواسته های همدیگه بیشتر ارزش قائل بشیم.

دلم میخواد یه زندگی درست کنیم آفتابی آفتابی...پر از شور ونشاط ... یه روز سه تایی بریم توی طبیعت و یه عالمه بدوییم... بریم یه عالمه عکس سه تای بندازیم و بچسبونیمشون به در و دیوار خونه ...دلم میخواد امسال یه سفره هفت سین بندازم که از هر سال زیباتر باشه...

                                                        

ما منتظرتیم که برگردی و روزها ی فوق العادمونو با هم شروع کنیم.ما منتظرتیم با یه دنیا عشق.

خانوم خونه تو.

 

 

محمد جواد هم میخواد برات یه چیزایی بنویسه از همون چیزایی که اون مینوسیه و فقط تو از اون دور دستها میتونی بخونی ...نه هیچکس دیگه...

 

سثثششصشص

گ

جکممتتاتاالبزبیزیسششششششصصششصضثصیسیسیبیغفل

/.ووئئددذرررززززططظظسسشییییبلبلاتنمککگگذذبیص2ض1ض1111

              ککمنتالبیسشششلبلتتلیسسسشسشمنلبطظ

==--0008764432221ححخخعغاغغفققثثصصض

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 90/11/21:: 4:30 عصر     |     () نظر

...

خیلی وقت بود که اینجا نیومده بودم .حسابی درگیر زندگی بودم.امتحانات این ترم تموم شد .تازه برگشتم خونه .آقای خونه هم که دیگه چی بگم همه وبلاگ دارا میدونن که همیشه نیست.خیلی وقته که نیست فقط جمعه اومد حاضری زد که یه وقت نگیم این چه وضعه زندگیه...

محمدجواد میره مدرسه. گاهی هم باهم میشینیم از این کتابای مخصوص قبل از دبستانو تمرین میکنیم.

کم کم دارم میرم تو کار خونه تکونی.

آقای خونه برای یه موقعیت شغلی خیلی تلاش کرد و قبولم شد اما داره کارش خراب میشه.شاید مصلحتش نبوده ولی طفلک خیلی ناراحته .منم براش ناراحتم.الهی خدا دلشو شاد کنه توی این ماه پر خیر و برکت.

یه سالی میشه رئیس جامعه الزهرا عوض شده.خداخیرش بده. خدا پدرو مادرشو بیامرزه کلی اوضاعمون خوب شده .خیلی برنامه های خوبی برامون گذاشتن . الهی شکرت.

راستی تا یادم نرفته این روزهای دهه فجر و جشن انقلاب رو به همه تبریک میگم.

بعلاوه یه تبریک مخصوص بخاطر سخنرانی امام خامنه ای(روحی فداه)توی نماز جمعه گذشته .اینقدر محکم و قاطع و رسا و فوق العاده بود واینقدر دلم شاد شد که نمیشه بیان کرد.خدایا سایه این رهبر والا مقام و دانشمند رو بر سر ما مستدام کن و حکومتشون رو به حکومت حضرت صاحب الامر(عج)پیوند بده.

وبلاگ بیشتر آشناها رو میخوندم تو این مدت هرچند عمدتا بی سروصدا .سعی میکنم حالا که سرم خلوت شده بیشتر بنویسم و بیشتر سر بزنم بهتون.

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 90/11/17:: 11:28 عصر     |     () نظر

درباره

خانوم خونه
خانوم خونه هستم .گاه گاهی مینویسم از خودم و زندگیم ،نوشتن بهم حس خوبی میده و کمک میکنه خودمو بهتر بشناسم . قبلا یه وبلاگ داشتم که متاسفانه به دلایلی مجبور شدم ازش اثاث کشی کنم . و خوشحالم که میتونم ادامه همون مطالبو اینجا بنویسم. لطفا این وبلاگ را لینک نکنید!
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها