امروز من و محمدجواد هوس گل بازی زد به سرمون . این شد که یه تخته گل بهداشتی و یه کاسه آب و چند تا وسیله برای شکل زدن روی گلها و یک روفرشی آوردیم و حسابی گل بازی کردیم.
عجیب اینکه محمدجواد گل بازی میکرد اما من حال عجیبی داشتم وقتی دستام گلی شد و گلها شروع به خشک شدن کردند و ترک خوردند یاد لحظه ای افتادم که برای پاسخگویی اعمالمان خاک آلود از زمین بیرون خواهیم آمد.
ترسیدم خیلی.
از اعمالم .از جاه طلبی ها. غرورها . حسادتها.غیبتها....
میشد سفر آدم ساده تر از این باشد
آدم به هوس خو کرد تا خسته ترین باشد
توصیه: گل بازی کنید .عبرت آموز است.
کلمات کلیدی: