سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در فراگیریش پرهیزگاری نورزد، خداوند به یکی از این سه چیزمبتلایش می کند : یا او را در جوانی بمیراند یا وی را در روستاها بیفکند و یا به خدمت پادشاه مبتلا گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

پنجشنبه صبح یکی دوتا کار بیرونی (بانک و پست)داشتم آماده شدم که از در بروم بیرون که صدای ناله محمدجواد بلند شد همسر گفت گناه داره اذیتش نکن صبرکن باهم بریم اما من پامو توی یک کفش کردم که نه میخواهم تنها برم ودرو بستم وسوار آسانسور شدم . توی بانک منتظر بودم نوبتم بشه که همسر به موبایلم زنگ زد و گفت که محمدجواد یه قشقرقی به پاکرده دیدنی!! باهاش حرف زدم .سعی کردم براش توضیح بدم که باید یه کم صبر کنه تا برگردم .کارام که تموم شدبدجنسیم گل کرد .گفتم حالا که گذاشتمش خونه بذار یه کم بیشتر طولش بدم. یه سری به فروشگاه وسایل چینی زدم وسه جفت چوب غذاخوری خریدم همیشه دلم میخواست ببینم ژاپنیها چه طوری با این چوبا غذا میخورن .وبالاخره بعد از خرید سبزی و روزنامه برگشتم خونه.همسر تا منو دید گفت محمدجواد تازه ساکت شده و گریه اش بند اومده.جالبه از وقتی که رفته مهد باباشم که از خونه میره بیرون گریه میکنه واین کارو قبلا نمیکرد.بعضی وقتا اینقدر اذیتم میکنه که احساس میکنم دارم سکته میکنم.

دیشب ماکارونی پختم باترشی و سبزی خوردن و چه قدر با این چوبا کیف داره ماکارونی خوردن(البته اگه تهاجم فرهنگی نباشه).من یادگرفتم ولی همسر حوصله اش سر رفت و با قاشق چنگال خورد.

همسر امروز عجیب تیپ زد و رفت سر کار !!! میخواهم اینو بهونه کنم و وقتی که برگشت حسابی اذیتش کنم.

آقا کوچولو بیدار شدن .میرم بهش صبحانه بدم.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 89/5/3:: 8:40 صبح     |     (بدون) نظر

درباره

خانوم خونه
خانوم خونه هستم .گاه گاهی مینویسم از خودم و زندگیم ،نوشتن بهم حس خوبی میده و کمک میکنه خودمو بهتر بشناسم . قبلا یه وبلاگ داشتم که متاسفانه به دلایلی مجبور شدم ازش اثاث کشی کنم . و خوشحالم که میتونم ادامه همون مطالبو اینجا بنویسم. لطفا این وبلاگ را لینک نکنید!
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها