دیروز عصر مادرهمسر به همراه مادرآقای دکتر رفته بودند برای دیدن خواهر بنده.
نتیجه : هیچکدام همدیگر را نپسندیدند!!
دلایل عروس و مادرش: وابستگی غیر طبیعی مادر به پسرش و اخلاق عجیب مادره!!
دلایل مادر داماد:دختر به اندازه کافی بلند نبوده و بور و سفید(تیپ اروپایی)نمیباشد!!
خوب. به هر حال از قدیم گفته اند دختر پل است و خواستگار رهگذر. دلم می خواهد کلی غیبت کنم اما درست نیست .ولی خب غر که می توانم بزنم.
آخه زن حسابی تو که میخوای برای پسرت زن بگیری به انسانیتش باید نیگاه کنی یا هی بگی "ما به هم وابسته ایم. ماباید هرروز صبح همدیگرو ببوسیم .پسرم اگه بعد از صبحانه سیبشو نخوره من گریه میکنم .نومو(نوه ام را)من خودم باید بزرگ کنم.من باید روزی یکدفعه به پسرام سر بزنم.عروس من باید بور باشه . باید خیلی خوشگل باشه.آخه پسرم خیلی قشنگه..."
آخه دختر حسابی.خانم استاد تحصیل کرده .این چه شرطیه که میذاری"شوهرم باید دکتر باشه از یک دانشگاه دولتی معتبر!!!"
مگه انسانیتو توی دانشگاه تقسیم میکنند یا لااقل توی دانشگاههای معتبر؟مگه آدم توی زندگی مشترک با مدرک همسرش روبروست؟اگه همسر(چه مرد چه زن )بی ایمان و بداخلاق باشه مدرکش چه فایده ای داره یا موهای بلوند و قد بلندش؟؟
سخنی با مادرای وبلاگ خوان:خواهشمندم برای جلوگیری از مشکلات اینچنینی از حالا به فکر باشید ودر ضمن به بچه ها یاد بدهیم مستقل باشند و به خودمان هم.
کلمات کلیدی: