بالاخره پائیز آمد با روزهای پر از دلتنگی اش با بارش ها و هوای ابری اش .
وچقدر زود روزهای سرخ و صورتی سال گذشت .
همیشه دلم میخواست روز آخر شهریور کش بیایید و تمام نشود .از پائیز خوشم نمی آید . از فصلهای سرد که بوی غم میدهند خوشم نمی آید دلم میخواهد برای همه عمر در بهارهای سالهای مختلف غوطه ور شوم و همانجا بمانم .بمانم و غرق شوم.
در اولین پائیزی که با همسر بودم بهش گفتم چه احساسی در مورد پائیز دارم و گفتم که پائیز که میشود چقدر بیشتر به حمایت و محبتش احتیاج دارم . همسر خندید.
چند روز پیش همسر میگفت می خواهی برویم در یک کشور استوایی زندگی کنیم که پائیز و زمستان نداشته با شد . من خندیدم (کجا برویم همسر ریشه ما اینجاست .هویت ما اینجاست.وطن ما اینجاست.فرزند ما اینجا متولد شده.چطور برویم ؟چطور؟).
پائیزتان بهاری.
کلمات کلیدی: