محمدجواد تا صدای اذان را شنید دوید به طرف دستشویی بعد دوباره آمد توی اتاق و گفت "مامان بدو میخوام خضو(یعنی وضو)بگیرم".بعد دوتایی رفتیم دستشویی ومن براش وضو گرفتم.بعد اومد و یک جا نماز کوچولو پهن کرد ونماز خوند آنقدر قشنگ و روحانی که بهش حسودیم شد .آنقدر با نمک و شیرین که با خودم گفتم شاید بخاطر پاکی و خلوص او خداوند مرا خلق کرده باشد.
کلمات کلیدی: