دوباره 28مرداد شد.
اگه گفتید مناسبتش چیه ؟
کودتا؟
آره .البته کودتای کودتا که نه بیشتر انقلاب!
خودم و آقای خونه رو میگم ،8 سال پیش در چنین روزی قلبهامون منقلب شد به یک انقلاب عظیم .واز آن روز باهمیم و عهد کردیم که با هم بمونیم برای همیشه ،تا دنیا دنیاست...
شروع سختی داشتیم اما مدتی که گذشت تجربه زندگی مشترک ادامه را تسهیل کرد ...
توی سال هایی که گذشت یاد گرفتم که گذشت وصبر بزرگترین لوازم زندگی مشترکند.
یاد گرفتم اونهایی که خدا پررنگترین رنگ زندگیشونه مشکلاتشون کمه خیلی کم...
یاد گرفتم که برای یک مرد حمایت واعتماد همسرشه که اونو تبدیل میکنه به یه قهرمان...
یاد گرفتم عشق و تشویق یه مرد میتونه خانم خونه شو تبدیل کنه به یه پرنسس شاد و کارامد...
یاد گرفتم که بچه ها به پدر و مادر هردو احتیاج دارند...
یاد گرفتم که زندگی کردن سخته اما نباید مایوس شد چون معلوم نیست که یک لحظه بعد لحظه خوشبختی نباشه...
یاد گرفتم خودم به موقع برای زندگیم تصمیم بگیرم قبل از اونکه دیگران به نفع خودشون برام تصمیم بگیرند ،بدون توجه به مصلحتم...
اما هنوز راه زیادی در پیش هست تا بتونم اونجور که میخوام بشم...
کنار آقای خونه خودم دلم گرمه و قدمهام رو رو به آینده بر میدارم .دوستش دارم و میدونم که قلبش با منه واین یعنی یه خوشبختی تمام عیار ... رحمتی از جانب خدا ... نعمتی بی مانند ...الهی شکرت.
کلمات کلیدی: