سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیری در زندگانی نیست مگر برای دو کس : دانشمندی پیروی شده یا شنونده ای فراگیرنده . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

به به میبینم که اینجا متروکه شده...

چند وقتیه که بطور جدی چسبیدم به درس .

چند وقت هم خاطرات روزانه ام رو توی دفتر خاطرات نوشتم ،احساس عجیبی داشت .وقتی آدم مینویسه ومنتظر نیست که کسی بخونه و نظر بده .این باعث میشه دونوع احساس در آدم بوجود بیاد یکی احساس آزادی چون دیگه چیزی رو که میخواد بنویسه سبک و سنگینش نمیکنه و هرچیزی که به ذهنش میرسه و یکی احساس تنهایی چون امیدی برای دلداری و یا دوستی و... وجود نداره.ولی کلا تجربه جالبیه مخصوصا بعد از وبلاگ نویسی.

یه سرگرمیه جدید هم پیدا کرده ام. هفته ای یه ساعت میرم کلاس خوشنویسی (خط تحریری) .خیلی عالیه .کلی روحیه ام عوض شده .پیشنهاد میکنم حتما امتحان کنید.چند وقت بود که تصمیم داشتم برم ولی موقعیتش جور نمیشد . در واقع کلاسمون توی همون حسینیه ای برگزار میشه که محمد جواد میره مهد قرآن .

سه هفته هم هست که درگیر این آنفولانزا جدیده شدیم.تازه به زندگی برگشتیم .واقعا وحشتناک بود من 15 تا آمپول زدم تا بهتر شدم.

کلی عکس هست (از آشپزی تا عکسهای خودم و محمدجواد)که میخوام آپلود کنم ولی شدیدا تنبلی بهم غالب شده و امان نمیده .هر وقت شد همه رو یه جا آپلود میکنم. قول میدم .

27ام بهمن باید قم باشم برای امتحانام و 1ام اسفند هم بر میگردم شبش هم عروسیه پسر عمه ام دعوتیم .فکرشو بکنین..واقعا بعد از اونهمه امتحان دوقلو وسه قلو عروسی میچسبه.

آقای خونه هم که مثل همیشه نیست .ایندفعه هند تشریف داره .البته شنبه برمیگرده و تا آخر ماه هم اقلا یه ده روزی باید بره چین.

محمدجواد اینجا نشسته و مدام باهام حرف میزنه (میگه برام یه حلزون بکش تا رنگ کنم)از طرفی هم مشغول چت با آقای خونه هستم اینه که هی رشته کلامم بریده میشه وابرهای فکرم دچار طوفان و بادهای سهمگین...

ماشینم (همون پراید هاچ بک مدل 76 که برای تولد 30 سالگیم از آقای خونه گرفتم)چند وقتی دست آقای خونه ودوستش امانت بود .چند روز پیش که سوارش شدم کم مونده بود ماشین بیچاره گریه کنه داغونش کردن واقعا که این مردا چقدر شلخته ان.دوست آقای خونه که یه آقای خیلی تپله صندلیه راننده رو تقریبا از جا دراورده .

مامانم زنگ زده ببخشید باید برم...

 

 

  

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 89/10/30:: 4:3 عصر     |     () نظر

درباره

خانوم خونه
خانوم خونه هستم .گاه گاهی مینویسم از خودم و زندگیم ،نوشتن بهم حس خوبی میده و کمک میکنه خودمو بهتر بشناسم . قبلا یه وبلاگ داشتم که متاسفانه به دلایلی مجبور شدم ازش اثاث کشی کنم . و خوشحالم که میتونم ادامه همون مطالبو اینجا بنویسم. لطفا این وبلاگ را لینک نکنید!
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها