سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از خیر پرسیدند فرمود : ] خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود ، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و بردبارى‏ات بزرگمقدار ، و بر مردمان سرافرازى کنى به پرستش پروردگار . پس اگر کارى نیک کردى خدا را سپاس گویى و اگر گناه ورزیدى از او آمرزش جویى ، و در دنیا خیرى نبود جز دو کس را : یکى آن که گناهانى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید ، و دیگرى آن که در کارهاى نیکو شتابید . [نهج البلاغه]

یکشنبه شب شام رفتیم خونه دوست همسر که معرف حضورتون هست همونی که خونه رو ازش خریدیم.

خودشون دعوتمون کردن ما هم یه ظرف میوه خوری پایه دار خریدیم برای چشم روشنی و رفتیم خونه شون...

بعد از ورود خانمش رفت توی آشپزخونه و طبق معمول که زیاد مارو تحویل نمیگیره مشغول کار خودش شد منم خودم به اون راه زدم وبا بچه ها مشغول صحبت شدم آقای خونه هم که هیچی وقتی دوستشو دید لپ تاپشو روشن کرد و با هم گرم تبادل نظر شدند نیم ساعتی به همین منوال گذشت تا کم کم خانم صاحبخونه یاد من افتاد اومد جلو و گفت "ببخشید. من وقتم کم بود نمازمو هنوز نخوندم .تازه ساعت 3 که داشتیم میرفتیم بیرون فهمیدیم شما میاین تا ساعت 5 هم بیرون کار داشتیم و دیگه دیر شد".

موندم چی بگم .خودشون مارو دعوت کردن .من حتی بی دعوت و اطلاع خونه مامانم هم نمیرم چه برسه غریبه ها .... به روی خودم نیاورد و گفتم " وای جدا خوب بفرمایید نمازتون رو بخونید من حواسم به بچه ها هست"

بعد از نمازشون یه چایی آوردن و دوباره رفتن توی آشپزخونه....

بالاخره میزشام چیده شد ... در باره شام چیزی نمیگم چون معتقد به ایراد گرفتن نیستم .

میز رو جمع کردیم و به آشپزخونه رفتیم میخواستم سر صحبت رو باز کنم  گفتم " به به چه باسلیقه آشپزخونه رو چیدی. چه کار خوبی کردی ماشین ظرفشویی خریدی ."

گفت "آره مارکش LG "

پرسیدم "این مارک خوبه راضی هستی ؟"

گفت"آره یخچال و ماشین رختشویی قبلیم هم همین مارک بود الان 10 ساله که دارمشون"

منظورش همونی بود که دادن به ما به همراه گاز البته . واینکه گفت هنوز دارمشون هم منظورش این بود که آقاشون روی دوستی اینا رو سرخونه با همسر حساب کردند ظاهرا............(من با این مدل صمیمیت همسرو دوستش مخالفم).

و چند تا تیکه دیگه هم تا آخر مهمونی به ما تحویل دادند...

حق داره به نظرم ... ما اشتباه کردیم .... پریزاد راست میگفت حتی خونه رو هم نباید ازشون میخریدیم....این روزها مدام به خودم میگم خانوم خونه اشتباه کردی .اما توی چاهی افتادم که بعید میدونم بتونم درام .....متاسفانه نفوذ آقای دوست هم روی نازنین همسر بنده روز به روز بیشتر میشه ....خیلی سرگردونم ....

شنیدید میگن از تو خودمون کشتیم از بیرون دیگرانو ،حکایت این روزهای منه....

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 89/8/4:: 3:15 عصر     |     () نظر

درباره

خانوم خونه
خانوم خونه هستم .گاه گاهی مینویسم از خودم و زندگیم ،نوشتن بهم حس خوبی میده و کمک میکنه خودمو بهتر بشناسم . قبلا یه وبلاگ داشتم که متاسفانه به دلایلی مجبور شدم ازش اثاث کشی کنم . و خوشحالم که میتونم ادامه همون مطالبو اینجا بنویسم. لطفا این وبلاگ را لینک نکنید!
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها