سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند ، و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود ، خویشتن را خوار نمود . و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت . [نهج البلاغه]

تنهاییم و همسر ایتالیا تشریف دارند.(نوشتن این جمله صرفا برای ثبتش بود که یادم بمونه برای بعدها...)

خونه خودمونو گذاشتیم برای فروش .امروز صبح خیلی خوابم میومد برای همین قید مهدکودک رفتن مهمدجوادو زدم دوتایی خوابیدیم تا ساعت ?? تلفن هم یکی دوبار زنگ زد اما حالشو نداشتم بردارم .آقای خونه که نیست دست و دلم به هیچ کاری نمیره... اما دیگه ساعت ?? دیدم خیلی تنبل بازی در اوردم .از خودم خجالت کشیدم یک راست رفتم آشپزخونه و کتری رو گذاشتم روی گاز و زیرشو روشن کردم صدای کتری و بوی چایی حس خوبی بهم میده.بعد شازده پسرو بیدار کردم مشغول صبحانه بودیم که بنگاهی با یه مشتری اومد از ایفن تصویری که دیدمش به خودم گفتم "تنبل خانوم نمیشه درو باز کنی اوضاع خونه رو ببین ...تازه حتما خودش بوده از صبح زنگ میزده ."بنابراین بی خیالش شدیم . اما امان از عذاب وجدان ...

ساعت ?? بنگاهی سمج دوباره اومد و اینبار با یه مشتری دیگه ولی ما خونه رو مرتب کرده بودیم ...در رو باز کردیم و اصلا هم به روی خودمون نیاوردیم که از صبح تحویلش نگرفتیم ...اونم چیزی نگفت...

محمد جواد و بردم حموم ناقلا عین یه دسته گل شده...

اسباب بازیهاشو هم فنگ شویی کردم ...

وقتی که فکر میکنم اگه بریم خونه جدید از مامانم دور میشم دلم میگیره (تازه من اصلا وابسته نیستم ...) یکی از دوستام هم قراره فردا با دخترش بیاد خونه مون ...مشکل اینجاست که دختر دوسال ونیمه اش رو تازه از پوشک گرفته ...خودش هم از دستش میناله حالا فکر کنید دم اثاث کشی آدم به فرش شویی هم بیفته...

خیلی چیزها توی ذهنم هست که بنویسم اما دستم به نوشتن نمیره...

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط خانوم خونه 89/6/29:: 3:58 عصر     |     () نظر

درباره

خانوم خونه
خانوم خونه هستم .گاه گاهی مینویسم از خودم و زندگیم ،نوشتن بهم حس خوبی میده و کمک میکنه خودمو بهتر بشناسم . قبلا یه وبلاگ داشتم که متاسفانه به دلایلی مجبور شدم ازش اثاث کشی کنم . و خوشحالم که میتونم ادامه همون مطالبو اینجا بنویسم. لطفا این وبلاگ را لینک نکنید!
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها